🎤 مرضیه ابراهیمی (دوبلور و گوینده)

دانلود قصه کودکانه : لانه پرسیاه

1398/11/3 12:30
1,138 بازدید
اشتراک گذاری

اتل متل ستاره، قصه داریم دوباره، هر کی که خوب بشینه، قصه براش شیرینه 😍

سلام دوستای خوب نی نی وبلاگی، حال و احوالتون چطوره؟ ❤️ خدا رو شکر، منم خوبم.

خاله مرضیه اومده با یه قصه جدید دیگه، امیدوارم بشنوید و خوشتون بیاد.

اسم قصه مون هست : 🐧🐿 لانه پر سیاه 🐧🐿

اگر آماده اید بریم که قصه رو بشنویم 😉

قصه لانه پَر سیاه به گویندگی مرضیه ابراهیمی

برای شنیدن این قصه، فایل زیر رو پلی کنید. لینک دانلود فایل صوتی رو هم واستون گذاشتم 😉

❤️ [ لینک دانلود ] ❤️

 

🍃🍂 لانه پَرسیاه 🍃🍂

🐧🐿 یک روز بلوطک، بچه سنجاب، به دوستش کلاغ گفت : چقدر لانه ات کوچک است پَر سیاه! الان توی درخت بلوط این وری، یک لانه کلاغ دیدم که از لانه تو خیلی بزرگ تر بود!

🐧🐿 پَر سیاه با کنجکاوی دنبال بلوطک از این شاخه به آن شاخه پرید و به لانه بزرگ تر سرک کشید.

🐧🐿 بعد به لانه خودش برگشت و فریاد کشید: وای خدا! چه قدر لانه خودم کوچک و تنگ است! چه طور تا حالا توی آن راحت و خوش حال بودم؟

🐧🐿 پَر سیاه از این طرف و آن طرف شاخه نازک جمع کرد و مشغول ساختن یک لانه بزرگ تر در کنار لانه اش شد. وقتی دوستانش آمدند دنبالش برای بازی، پَر سیاه گفت: نه نه، امروز نمی آیم، کار مهم تری دارم! و بلوطک هم نرفت.

🐧🐿 پَر سیاه لانه جدیدش را این قدر بزرگ ساخت که از لانه درخت بلوط هم بزرگ تر باشد. آن وقت بلوطک پیشش برگشت و گفت: آخ، چه قدر لانه ات زشت است پَر سیاه! الان توی درخت کاج آن وری، یک لانه کلاغ دیدم که خیلی قشنگ تر بود!

🐧🐿 پَر سیاه با کنجکاوی دنبال بلوطک از این شاخه به آن شاخه پرید و به لانه درخت کاج سرک کشید. بعد به لانه خودش برگشت و فریاد کشید: وای خدا! چه قدر لانه خودم ساده و بی رنگ است! چه طور تا حالا توی آن راحت و خوش حال بودم؟

🐧🐿 پَر سیاه به این طرف و آن طرف پر کشید و یک عالم چیز میز جمع کرد: چند پر زرد و آبی، یک دکمه طلایی، چند کاغذ شکلات براق و خیلی چیزهای دیگر.

🐧🐿 این قدر از این چیزها دورتادور لانه اش چید تا از لانه درخت کاج رنگارنگ تر باشد. بلوطک برگشت و گفت: آخ، چه قدر لانه ات خالی است پَر سیاه! الان توی درخت چنار پشت تپه، یک لانه کلاغ دیدم که پر از غذا بود!

🐧🐿 پَر سیاه با کنجکاوی دنبال بلوطک از این شاخه به آن شاخه پرید و به لانه پر از غذا سرک کشید. بعد به لانه خودش برگشت و فریاد کشید: وای خدا! چه قدر لانه خودم خالی است! چه طور تا حالا توی آن راحت و خوش حال بودم؟

🐧🐿 پَر سیاه مشغول پیدا کردن غذا شد. این قدر گردو و فندق و بلوط توی لانه اش چپاند که یک دفعه ... تلپی! لانه افتاد پایین و هر چه توی آن بود پخش شد روی زمین.

🐧🐿 پَر سیاه با ناراحتی فریاد کشید: وای خدا! دیدی لانه بزرگ رنگارنگ پر از غذای من چه شد؟

🐧🐿 بلوطک پیشش برگشت و گفت: غصه نخور پَر سیاه! لانه قبلی ات هم خیلی خوب است. بعد سرش را پایین انداخت و با مِن و مِن گفت: الکی گفتم کوچک و زشت است. آخه چشم و همچشمی بین سنجاب ها زیاد است و از آن خوشم نمی آید. فقط می خواستم ببینم کلاغ ها هم چشم و همچشمی دارند؟

🐧🐿 پَر سیاه با تعجب به بلوطک نگاه کرد و یک دفعه زد زیر خنده. بالش را دور گردن بلوطک انداخت و گفت: پس بیا خوراکی ها را جمع کنیم، دوستان که برگشتند، دور هم بخوریم، بعد برویم بازی. از این همه جمع کردن چیز میز خسته شدم!

پسندها (2)

نظرات (3)


3 بهمن 98 14:17
خیلی داستان قشنگی بود که با صدای دلنشین شما قشنگ تر شد😍😍
مرضیه ابراهیمی
پاسخ
ممنون عزیزم 😍

3 بهمن 98 14:53
شما صدای کدوم شخصیت فروزن بودین خانم ابراهیمی؟😍😍
مرضیه ابراهیمی
پاسخ
سلام عزیزم😍، توی انیمیشن لگو فروزن من جای آنا صحبت کردم. انیمیشن ماجراجویی یخی اولاف رو هم در دو نسخه ضبط کردیم که توی یک نسخه جای الیسا صحبت کردم و توی یه نسخه دیگه به جای آنا؛ توی ورژن جدید فروزن هم جای یکی از شخصیت های سرخپوستی صحبت کردم 😉
🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
3 بهمن 98 18:01
عالی مرسی